گربه سیاه
(در ادامه ی خاطره ی قبلی)
بالاخره دیروز ۷ اردیبهشت ۹۹ که رفته بودم اداره، خونه که رسیدم آنیل یه کم ، کم حوصله به نظرم اومد گفتم سورپرایز دلت می خواد؟ خیلی خوشحال شد و فوری چشمهاشو بست و دستهاشو آورد جلو، گفتم نه فعلا چشماتو وا کن، برگشتم و از ماشین لباس گربه سیاه که براش گرفته بودم رو آوردم، خیلی با هیجان تحویل گرفت و کادو رو باز کرد خیلی ذوق کرده بود وقتی لباس رو دید گفت اِاِ ، ایییین! حتما میله هم نداره! 🙁
منتظر بقیه سورپرایزهای من باشید🥴🥴🥴
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی